فقر

فقر

دلنوشته هایم راجع به فقر اجتماع

مهر پدر ی

در گذرگاهی شلوغ در یک روز سرد پاییزی پیرمرد کتاب فروشی که دردکان گرمش لم داده بود چشمش به پسرک گدایی می افتد ناگهان مهر پدری که سالیان دراز ی  حسرتش  را می خورد به سراغش می آید و قلبش  مانند دریای متلاطم شده بود و امواجش را به سینه اش می کوبید او را مصمم کرد تا به هر قیمتی شده آن کودک را از ان سود جویان به ظاهر پدر و مادر از خدا بی خبر نجات دهد خود و همسرش را که عمری حسرتش را می خوردند صاحب اولادی کند.

 

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:

نویسنده: فرخ لقا .فتحی ׀ تاریخ: برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

درباره وبلاگ

فقر بزرگترین بلای خانمان بر انداز قشر عظیمی از جامعه اند بیاید با اندک کمک هایمان گره کوچکی از مشکلاتشون رو باز کنیم و از شادیشان دلشاد شویم به امید اون روز طلایی


لینک دوستان

لینکهای روزانه

جستجوی مطالب

طراح قالب

CopyRight| 2009 , ffathi50.LoxBlog.Com , All Rights Reserved
Powered By LoxBlog.Com | Template By: NazTarin.COM